"درگه مهر "
از نافۀ شعر تو مرا هستی وشورم دادند
با دف وهلهله از کوچۀ شعر تو عبورم دادند
خوردم از بادۀ گلرنگ لبت جامـــی عقیق
که به شکرانۀ مهر وبه صداق تو سرورم دادند
من به میخانه نرفتم که بنوشـــم مِی ناب
رفتم از عشق بنوشـم که حضورم دادند
گفتم این بخت مـرا بافته اند رنگ غروب
از طلوع تو چنین شدکه ظـــهورم دادند
درگه مهرتو توبوســـم ،بزنم ساز ودُهل
چونکه ازبرکـــت تو،جاه و غرورم دادند
"راسخ" از غـــمزه وطنازی دلدار بگو
که زعیسی نفسش اِذن طَهورم دادند